“ما هرگز ترور را بلحاظ اصولى رد نکردهایم و نمیتوانیم ردّ کنیم. ترور یک اقدام نظامی است که در محل یا مقطع معیّنی از نبرد، در وضعیت معیّنى از نیروهای نظامی، و در شرایطى معیّن میتواند کاملاً مناسب و حتی ضروری باشد. اما نکته مهم این است که در شرایط حاضر، ترور، به هیچ وجه به مثابه یک اقدام اجرايى برای ارتشی که در میدان جنگ حضور دارد، و یا بمثابهٔ اقدامى که از نزدیک با کل سیستمِ مبارزه مرتبط و ادغام شده پیشنهاد نمىشود، بلکه بمثابهٔ شکل مستقلی از حمله گاهوبیگاهی که ربطی به هیچ ارتشی ندارد. بدون داشتن یک مرکزیت و با وجود ضعف در تشکیلات انقلابی محلی، در واقع، این همهٔ آن چیزی است که ترور میتواند بشود. از اینرو، موکداً اعلام میکنیم که تحت شرایط حاضر، چنین شیوهای از مبارزه نامناسب و ناشایست است؛ که فعالترین رزمندگان را از مسیرِ وظایف واقعیشان ــ که از موضع منافع کُل جنبش، مهمترین است ــ منحرف میکند. بعلاوه، ترور، موجب اختلال در نیروهاى انقلاب ــ و نه دولتی ــ میشود.”
بایگانی
چه بايد کرد؟ – نتیجهگیری
“رابوچیه دلو به این دلیل علت اهمیت “تاریخی” کسب کرد که “روح” این دوره را ــ بطور برجستهای ــ بازتاب مى دهد. اینها… بادنما بودند که بدرستی توانستند اختلاف و تزلزل را بیان کنند، و آمادگیشان را براى امتیاز دادن به جریانِ “انتقادى” و “اکونومیسم” و تروریسم نشان دهند. صفت مشخصۀ این دوره، نه تحقیرِ شدید کارِ عملی توسط بعضی از ستایشگران “مطلق”، بلکه ترکيب خُردهکارى با بیاعتنایی کامل به تئوری بود. قهرمانان این دوره زیاد در بند ردّ مستقیم “عبارات پُر آبوتاب” نبودند بلکه سرگرم مبتذلکردنشان بودند. سوسیالیسم علمی دیگر خصلت یک تئوری انقلابیِ جامع را از دست داد و به معجون درهمبرهمی تبدیل شد که با انتشار هر کتاب درسیِ تازۀ آلمانی، “آزادانه” رقیقتر میشد؛ “مبارزۀ طبقاتی” دیگر فعالیت وسیع و پرانرژیتری را ترغیب نمیکرد، بلکه از آنجا که “مبارزه اقتصادی از مبارزۀ سیاسی جدایی ناپذیر است”، جنبهٔ مرحم پیدا کرده بود؛ ایدۀ تشکیل حزب بمثابهٔ فراخوانی برای ایجاد سازمان رزمندهای از انقلابیون نبود، بلکه ابزاری برای توجیه اشکالی از “بوروکراسی انقلابی” و بازی بچگانهٔ با اشکال “دموکراتیک” بود.”
بخش ٥ – “طرح” ایجاد یک روزنامۀ سیاسی برای سراسر روسیه
“انتشار یک روزنامۀ سیاسی سراسری در روسیه باید آن مشی اصلی باشد که بتوسط آن بتوانیم بدون انحراف از مسير توسعه یابیم، عمیقتر شویم و تشکیلات را گستردهتر کنیم (منظور آن سازمان انقلابی است که همیشه برای پشتیبانی از هر اعتراض و خیزشی آماده است). لطفا به من بگویید، آیا وقتی بنّاها برای ساختن قسمتهای متنوع یک ساختمان بسیار عظیم از ريسمانى برای چیدن درست آجرهاکمک بگیرند، اسمش کار “کاغذی” است؟ آیا مشخص کردن هدف نهایی در کار مشترک، بکمک اين ريسمان، قادرشان نمیکند تا نه تنها هر آجر بلکه حتی هر بخشى از آجر را که به آجرهای قبلی و بعدی وصل میشود، در یک خط ممتد و کامل قراردهند؟ آیا ما دقیقاً در حال گذار از چنین دورهای در حیات حزبیمان نیستیم؟ آیا اینطور نیست که ما آجر و بنّا داریم اما آن ريسمان راهنما را که برای آجرچینی و پیگیری کار لازم است، نداریم؟ بگذار فرياد بزنند که منظور ما از نشان دادن اين ريسمان، بدست گرفتن فرمان است.”
بخش ٤ – بدوی بودن کار اکونومیستها و تشکیلات انقلابیون
“اکونومیستها در رابطه با مسئلهٔ تشکیلات و نیز سیاستها، همواره از سوسیال دموکراسی به تریدیونیونيسم منحرف میشوند. مبارزۀ سیاسی سوسیال دموکراسی بمراتب وسیعتر و پیچیدهتر از مبارزۀ اقتصادی کارگران علیه کارفرمایان و حکومت است. به همین ترتیب (و در واقع به همین دلیل)، تشکیلات حزب سوسیال دموکراتیک انقلابی ناگزیر باید از سازمان کارگرانى که برای این مبارزه طراحی شده متفاوت باشد. سازمان کارگران باید در وهلهٔ نخست یک سازمان اتحاديه اى باشد؛ ثانیاً باید تا جایی که ممکن است وسیع باشد؛ و ثالثاً باید تا جایی که شرایط اجازه میدهد علنى باشد (البته من در اینجا و چه پایینتر فقط روسیۀ استبدادزده را مدنظر دارم). برعکس، سازمان انقلابیون باید ــ بيشتر از هرچيز ــ از افرادی تشکیل شود که فعالیت انقلابی، حرفهشان باشد (به همین دلیل من از سازمان انقلابیون حرف میزنم، و منظورم سوسیال دموکراتهای انقلابی است). با توجه به اشتراک (عمومیت داشتن) خصوصیاتِ اعضای چنین سازمانی، باید کلیهٔ تفاوتها میان کارگران و روشنفکران ــ تا چه رسد تمایزات شغلی و تجاری ــ زدوده شوند. چنین سازمانی بنا به ماهيتش، نباید خیلی گسترده باشد و باید حتیالمقدور مخفی باشد”
بخش ٣ – سیاستهای تریدیونيونی و سیاستهای سوسیال دموکراتیک
“سوسیال دموکراسی انقلابی، مبارزه برای رفرمها را همیشه جزئی از فعالیتهایش بحساب آوردهاست. اما از آژیتاسیون “اقتصادی” در رابطه با حکومت٬ نه صرفاً برای مطالبه کردن انواع اقدامات بلکه همچنین (و بدواً) خاتمه دادن به حکومت اتوکراتیک نیز استفاده مىکند. بعلاوه، سوسیال دموکراسی انقلابی، این را وظیفه خود میداند که این مطالبه را نه صرفاً در زمینۀ مبارزۀ اقتصادی، بلکه در رابطه با همهٔ مظاهر عمومى اتوکراسی در زندگی اجتماعی و سیاسی، در برابر حکومت بگذارد. خلاصه اینکه سوسیال دمکراسی انقلابی، مبارزه برای رفرمها را بمثابهٔ جزء و تابعِ کل ــ یعنی مبارزۀ انقلابی برای آزادی و سوسیالیسم ــ قرار میدهد…. آگاهی سیاسی-طبقاتی صرفاً میتواند از بیرون، یعنی از بیرونِ مبارزۀ اقتصادی، از بیرونِ حوزهٔ روابط کارگران با کارفرمایان آورده شود. تنها حوزهاى که چنین دانشی را مىتوان از آن کسب کرد، حوزهٔ روابطِ همهٔ طبقات و اقشار با دولت و حکومت است، يعنى حوزهٔ مناسباتِ متقابلِ میانِ همهٔ طبقات.”
بخش ٢ – خودانگیختگی تودهها و آگاهی سوسیال دموکراتها
“جنبش خودانگیختهٔ طبقه کارگر همان جنبش تريديونيونيستى است و معنای تریدیونیونيسم، اسارتِ ایدئولوژیک کارگران توسط بورژوازی است. از این رو وظیفۀ ما، یعنی وظیفهٔ سوسیال دموکراسی٬ نبرد علیه خودانگیختگی است، و اينکه مسیر جنبش طبقه کارگر را از این خودانگیختگی ــ که مسیر مورد تمایل تریدیونیونيستهایی است که به مایل به خزیدن به زیر بال و پر بورژوازی هستند ــ منحرف سازد و آن را به زیر بال و پر سوسیال دموکراسی انقلابی بکشاند.”
بخش ١ – دگماتیسم و “آزادی انتقاد”
“ما یک گروه همپیمان هستیم که در راهی پُر تلاطم و دشوار ــ در حالیکه دستهای همدیگر را محکم گرفتهایم ــ به پیش میرویم. دشمنان، از هر سو محاصرهمان کردهاند و ما تقریباً دائم باید زیر آتشِ آنان به پیشروی خود ادامه دهیم. ما با تصمیمِ آزادانهٔ خود، و به قصد جنگیدن با دشمن جمع شدهايم و نه به قصد عقبنشستن در باتلاق بغلدستمان، که سکنهاش از همان آغاز سرزنشمان کردهاند که خودمان را بمثابهٔ یک گروهِ خیلی خاص جدا کرده و مبارزه را بجای مصالحه برگزیدهایم. بگذارید که ما به درون باتلاق بغلطیم! و وقتی که ما دست به سرزنششان میزنیم، به تلافی بگویند: ”عجب مردمان عقبماندهای هستید! خجالت نمیکشید که آزادی ما برای دعوت شما به اتخاذ یک راه بهتر را انکار میکنید؟” آه، بله، آقایان! شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه آزادید به هر کجا که میخواهید بروید، حتی به درون باتلاق؛ در واقع فکر میکنیم که جای حقیقی شما همان باتلاق است، و ما حاضریم هر کمکی که از دستمان برمیآید انجام دهیم تا به آنجا بغلطید. فقط دست از سرِ ما بردارید، به ما آويزان نشويد و کلمۀ والای آزادی را نیالایید، چرا که ما نیز ”آزادیم” به هرجا که دلمان میخواهد برویم، و آزادیم نه تنها علیه باتلاق بجنگیم بلکه جلوی آنانی که به سمتِ باتلاق چرخیدهاند بایستیم!”