گفتگوى ئاسو فولادى، يعقوب كيا و خبات مازيار با تراب ثالث در باره تاريخ گرايش سوسياليزم انقلابى و انقلاب ايران
تاريخ مسکوت، بخش ٢ (٦١ ـ ١٣٥٧), گفتگوى ئاسو فولادى، يعقوب كيا و خبات مازيار با تراب ثالث – تابستان ١٣٩٦ - برگردان از نريمان خاورى
وقتی به تاریخ معاصر جنبش سوسیالیستی و انقلابی ایران مینگریم همانند بسیاری از نقاط دیگر جهان، هژمونی و صدای مسلط – جدا از روایت مسلط و کر کنندهی حاکمان- حتا در روایت رخدادها نیز همانگونه است که در هنگامهی وقوع خود این رخدادها و مبارزات بوده است؛ یعنی سلطه و فرادستی روایت جریاناتی از جنبش که یا گوش به فرمان فرامین مسکو داشتهاند و یا دل در گرو ناز و کرشمههای پکن و اقمار آن. سنت «سوسیالیزم انقلابی» که فعالیتها و مبارزات خود را ابتدا از دل جریان منسوب به تروتسکیزم و بينالملل چهارم و با انتشار کندوکاو آغاز کرد با این وصف سنتی است که هم نه فقط در هنگامهی جنبش صدای مسکوت و حتا ممنوع و سرکوب شده بوده است بلکه در بازبینی رخدادهای تاریخ معاصر در بسیاری از به اصطلاح تاریخنگاریها - نه به سبب ناحقیقی بودن تحلیلها و راهکارهایش بلکه به سبب قلت کمّی اعضایش و ضرب و شتم ساير گروهها - اغلب فاقد آن اهمیتی تلقی شده است که چیزی بیش از چند برگ از تاریخ معاصر چپ ایران بدان اختصاص داده شود. اینکه انواع و اقسام استالینیزم روسی و چینی و روح کلی این نوع سوسیالیزم چه میزان در این برخورد سرکوبگرانه و طردکننده و در به حاشیهرانی سنت سوسیالیزم انقلابی در ایران مؤثر بوده و چه میزان معیار اعظم کانفرمیستی-پوزیتیویستی تعداد اعضای یک جریان آنقدر اهمیت ندارد که دریابیم امروزه دیگر حقیقت را بر اساس تأییدیههای اردوگاهی یا کمیت یک جریان نسنجیم. اگر برای بشر همواره به بیان درنیامدن معادل به حساب نیامدن و در نهایت ناموجود بودن بوده است، حتا با اختصاص درصدی از احتمال قابل تصور به اینکه ممکن است حقیقت نه در روایت تهیهکنندگان شکست جنبش انقلابی گذشته، و بنابراین نه در ندامت و هزیمتطلبیهای آنان – و یا بالعکس لجاجت دگماتیک بر سر شعارها و چسبیدن به سکتهای سابق- که شاید در پرداختن به روایت نیروهایی است که تحلیلهایشان از انقلاب سفید تا ضدانقلاب سیاه و تاکنون، بخش زنده و تأملبرانگیزی از جریانات انقلابی ایران بودهاست، آنگاه بیش از پیش لزوم طرح و انعکاس روایت این نیروها احساس میشود. طنین افکندن چنین روایتی نه برای نشستن پای قصههای قشنگ و تلخ قدیمیترهای جنبش، نه برای برپاکردن جلسات اعتراف و ندامت علنی، نه جهت منم منم کردنهای مرسوم پستمدرنیستی این روزگار فضای مجازی، و نه برای صرف روایت آنچه گذشت بلکه برای حقایقی است کمتر شنیده شده که شاید دیگر زمان آن رسیده باشد تا مجالی یابند تا هم زندگی آنگونه که بود را روایت کنند و هم اینکه ما نیز به میانجی آنها شاید راهی به بیرون از قفسی که در آن به سر میبریم را بیابیم.