ترجمه جديد چه بايد کرد؟ - ازکجا بايد آغاز کرد؟ - مقدمه لنين بر چاپ دوم "چه بايد کرد؟"
يادداشتى بر ترجمه جديد "چه بايد کرد؟" نقش "عامل ذهنى" (رهبرى) در انقلابات اجتماعى، مهمترين مسئلهاى است که از انقلاب فرانسه در قرن هجدهم تاکنون در کانون مباحث جريانات انقلابى قرار داشته است. به جرات مى توان گفت گرايش سوسياليستى انقلابى بعد از مارکس نيز بواسطه درک ويژه مارکس از اين نقش مشخص شده است. در واقع از لحاظ تئوريک، مارکسيزم خود مارکس عاقبت چيزى نيست جز نحوه برداشت ويژه او از اين نقش. درک و تفسير يا حتى نقد تئورى مارکسيستى نيز جز با آغاز از همين پايه و اساس نمى تواند بجز مباحثات مغشوش و آکادميک حاصلى داشته باشند. در اصل، مسئله پيچيده نيست. اگر نقش پرولتاريا در تاريخ، اجراى حکمى است که سرمايه دارى با ايجاد پرولتاريا برضد خود صادر کرده است، پرولتاريا چگونه به اين رسالت آگاه خواهد شد و چه نوع فعاليتى را براى تحقق آن به عهده خواهد گرفت؟ بيهوده نبود که از همان ابتدا، و براى خود مارکس و انگلس، اين مسئله در کلى ترين شکل آن تحت عنوان مسئله "آگاهى" و "سازماندهى" پديدار شد. تجربه محدود مارکس و انگلس در آن دوران اوليه جنبش کارگرى اروپا و تلاششان براى درک و تئوريزه کردن اين تجربه، هر چند امروزه نيز آموزنده ترينند، اما بوضوح داراى کاستى هايى هستند. در دوران پس از مارکس و انگلس، دوران سوسيال دموکراسى اروپايى، ناآشنايى با مفاهيم اصلى آن مسبب تفسير ساده و بسيار رايجى از مسئله "آگاهى" شد که حتى تئوريسين هاى اصلى جنبش را نيز در بر مى گرفت و شايد تا به امروز نيز ادامه دارد. و آن اينکه پرولتاريا در طول مبارزه طبقاتى هر چه بيشتر خود را متشکل کند و هر چه بيشتر براى منافع بلاواسطه طبقاتى خود مبارزه کند، آگاه تر نيز خواهد شد. امر سازماندهى بر اساس چنين برداشتى نيز طبعا ايجاد احزاب توده اى براى مبارزات سياسى و اتحاديه هاى وسيع کارگرى براى مبارزات اقتصادى بود. سال‌هاى سال جنبش سوسيال دموکراتيک اروپايى کم و بيش در تماميتش از چنين نظرياتى - که بسيار "ساده و بديهى" به نظر مى رسيدند - پيروى مى کرد. تناقضات اين نظريه اما هنگامى پديدار شد که دوران مشهور به "رقابت آزاد" جاى خود را به دوران بحران‌ها و جنگ‌هاى امپرياليستى مى‌داد. تشديد مبارزه طبقاتى که از اولين عوارض اين تحول بود از اواخر قرن نوزدهم تمام اروپا بويژه آلمان و روسيه را دربرگرفته‌بود. شرايط جديد تاريخى توجه بسيارى از سوسيال دموکرات‌هاى انقلابى آن دوره را مجددا به همان دو مسئله اوليه، يعنى آگاهى و سازماندهى معطوف ساخت. رُزا لوکزامبورگ شايد اولين کسى بود که زنگ خطر را به صدا در آورد و هشدار داد که همين شکل بسيار "ساده و بديهى" از سازماندهى ــ يعنى سازمان موجود سوسيال دموکراسى آلمان که موفق ترين و بزرگ ترين حزب کارگرى آن زمان بودــ دقيقا خود به مانعى براى رشد آگاهى پرولترى تبديل شده است. گذار به سوسياليزم بدون خلع يد از سرمايه‌دارى ممکن نيست و فراموش کردن اين "هدف" جنبش کارگرى را به دنباله‌روى از وضعيت موجود کشانده است. لنين اما اولين کسى بود که تئورى حزب انقلابى را در مقابله و مبارزه با ساير گرايش هاى سوسيال دموکراتيک روسيه نه تنها به بحث گذاشت بلکه با ايجاد گرايش بلشويکى در سوسيال دموکراسى آنرا به مرحله اجرا درآورد. او نشان داد که رشد "آگاهى طبقه کارگر" نه امرى خود به خودى است و نه رشدى دائمى در امتداد خطى مستقيم دارد. مبارزۀ صرف براى منافع بلاواسطه در چارچوب جامعه سرمايه‌دارى در واقع مى‌تواند توهم نسبت به وضعيت موجود را نيز افزايش دهد. "چه بايد کرد؟" معرف اولين تلاش لنين براى طرح جامع اين نظريه بود که در طول متن تحت عناوين مختلف و در ضمن مشابهى نظير "سازمان انقلابى"، "حزب انقلابى" و يا "سازمان انقلابيون" مطرح شده‌اند. ديگران بعدها از مفاهيمى نظير حزب لنينى يا حزب پيشگام انقلابى نيز بهره گرفته‌اند. مقدمات اين بحث را لنين قبلا با مقاله "از کجا بايد آغاز کرد؟" طرح کرده‌بود. در آنجا او ضرورت يک روزنامه انقلابى سراسرى را به عنوان ابزار سازماندهندۀ اين سازمان جديد برجسته ساخته‌بود. نظريات لنين در رابطهٔ تنگاتنگ با تلاش او براى عملى کردن ايدۀ حزب انقلابى قرار داشت. در مقدمه اى که چند سال بعد به چاپ دوم آن نوشت، لنين به کسانى که به "افراطى" بودن پلميک هاى او انتقاد کرده بودند٬ يادآورى مى‌کند به آن اندازه افراطى و پلميکى بود که براى عملى ساختن طرح لازم بود! در واقع "تئورى لنينيستى سازماندهى" را نمى‌توان از رهبرى بلشويکى انقلاب اکتبر جدا کرد. امروزه نيز کسانى که شکست بعدى انقلاب اکتبر يا کاريکاتورهايى را که بعدها ديگران از اين تئورى ساخته‌اند به تقصير لنين و خود تئورى مى اندازند٬ فراموش مى‌کنند دست کم لنين با اين تئورى و با پيروزى انقلاب اکتبر نقش عامل ذهنى را در عمل به ما نشان داده‌است. تئورى سازماندهى انقلابى البته به اين جزوه و اين تجربه خلاصه نمى‌شود. خود لنين چه در عمل و چه در سطح تئوريک بارها به اين مسئله بازگشت کرده‌است. بعلاوه تجربيات تمام دوران بعد از بلشويزم در تکميل اين تئورى نقش داشته‌است. اما نقطه شروع براى هر بحثى در باره اين مفهوم ــ بويژه در شرايط فعلى که " کُرنش در مقابل خودانگیختگی" به بيمارى عمومى تبديل شده ــ بايد "چه بايد کرد؟" باشد! نقد لنين فقط با ايستادن در جايگاهى که خود لنين اين بحث را استوار ساخته معنى دارد. يعنى، اهميت عامل ذهنى در پيروزى انقلاب سوسياليستى. با اميد به اينکه ترجمه جديد "چه بايد کرد" لنين بتواند هم به راه انداختن مجدد و هم به روشن کردن اين بحث کمک کند. مترجمين
"مطابق طرح اولیۀ نویسنده، قرار بود... تِم اصلی مقاله دربرگیرندهٔ آن سه مسئله‌ای باشد که در مقالۀ ”از کجا باید آغاز کرد؟” معرفی شده بودند: ۱) خصلت و مضمون اصلی آژیتاسیون سیاسی ما ۲) وظایف تشکیلاتی ما ۳) برنامه‌ریزی٬ همزمان و از جهات گوناگون، برای تاسیس یک سازمان رزمنده که تمام روسیه را دربگیرد."
"ما یک گروه هم‌پیمان هستیم که در راهی پُر تلاطم و دشوار ــ در حالیکه دستهای همدیگر را محکم گرفته‌ایم ــ به پیش می‌‌رویم. دشمنان، از هر سو محاصره‌مان کرده‌اند و ما تقریباً دائم باید زیر آتشِ آنان به پیشروی خود ادامه دهیم. ما با تصمیمِ آزادانهٔ خود، و به قصد جنگیدن با دشمن جمع شده‌ايم و نه به قصد عقب‌نشستن در باتلاق بغل‌دست‌مان، که سکنه‌اش از همان آغاز سرزنش‌مان کرده‌اند که خودمان را بمثابهٔ یک گروهِ خیلی خاص جدا کرده و مبارزه را بجای مصالحه برگزیده‌ایم. بگذارید که ما به درون باتلاق بغلطیم! و وقتی که ما دست به سرزنش‌شان می‌زنیم، به تلافی بگویند: ”عجب مردمان عقب‌مانده‌ای هستید! خجالت نمی‌کشید که آزادی ما برای دعوت شما به اتخاذ یک راه بهتر را انکار می‌کنید؟” آه، بله، آقایان! شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه آزادید به هر کجا که می‌خواهید بروید، حتی به درون باتلاق؛ در واقع فکر می‌کنیم که جای حقیقی شما همان باتلاق است، و ما حاضریم هر کمکی که از دست‌مان برمی‌آید انجام دهیم ‌تا به آنجا بغلطید. فقط دست از سرِ ما بردارید، به ما آويزان نشويد و کلمۀ والای آزادی را نیالایید، چرا که ما نیز ”آزادیم” به هرجا که دلمان می‌خواهد برویم، و آزادیم نه تنها علیه باتلاق بجنگیم بلکه جلوی آنانی که به سمتِ باتلاق چرخیده‌اند بایستیم!"
"جنبش خودانگیختهٔ طبقه کارگر همان جنبش تريديونيونيستى است و معنای تریدیونیونيسم، اسارتِ ایدئولوژیک کارگران توسط بورژوازی است. از این رو وظیفۀ ما، یعنی وظیفهٔ سوسیال دموکراسی٬ نبرد علیه خودانگیختگی است، و اينکه مسیر جنبش طبقه کارگر را از این خودانگیختگی ــ که مسیر مورد تمایل تریدیونیونيست‌هایی است که به مایل به خزیدن به زیر بال و پر بورژوازی هستند ــ منحرف سازد و آن را به زیر بال و پر سوسیال دموکراسی انقلابی بکشاند."
"سوسیال دموکراسی انقلابی، مبارزه برای رفرم‌ها را همیشه جزئی از فعالیت‌هایش بحساب آورده‌است. اما از آژیتاسیون "اقتصادی" در رابطه با حکومت٬ نه صرفاً برای مطالبه کردن انواع اقدامات بلکه همچنین (و بدواً) خاتمه دادن به حکومت اتوکراتیک نیز استفاده مى‌کند. بعلاوه، سوسیال دموکراسی انقلابی، این را وظیفه خود می‌داند که این مطالبه را نه صرفاً در زمینۀ مبارزۀ اقتصادی، بلکه در رابطه با همهٔ مظاهر عمومى اتوکراسی در زندگی اجتماعی و سیاسی، در برابر حکومت بگذارد. خلاصه اینکه سوسیال دمکراسی انقلابی، مبارزه برای رفرم‌ها را بمثابهٔ جزء و تابعِ کل ــ یعنی مبارزۀ انقلابی برای آزادی و سوسیالیسم‌ ــ قرار می‌دهد.... آگاهی سیاسی-طبقاتی صرفاً می‌تواند از بیرون، یعنی از بیرونِ مبارزۀ اقتصادی، از بیرونِ حوزهٔ روابط کارگران با کارفرمایان آورده شود. تنها حوزهاى که چنین دانشی را مى‌توان از آن کسب کرد، حوزهٔ روابطِ همهٔ طبقات و اقشار با دولت و حکومت است، يعنى حوزهٔ مناسباتِ متقابلِ میانِ همهٔ طبقات."
"اکونومیست‌ها در رابطه با مسئلهٔ تشکیلات و نیز سیاست‌ها، همواره از سوسیال دموکراسی به تریدیونیونيسم منحرف می‌شوند. مبارزۀ سیاسی سوسیال دموکراسی بمراتب وسیع‌تر و پیچیده‌تر از مبارزۀ اقتصادی کارگران علیه کارفرمایان و حکومت است. به همین ترتیب (و در واقع به همین دلیل)، تشکیلات حزب سوسیال دموکراتیک انقلابی ناگزیر باید از سازمان کارگرانى که برای این مبارزه طراحی شده متفاوت باشد. سازمان کارگران باید در وهله‌ٔ نخست یک سازمان اتحاديه اى باشد؛ ثانیاً باید تا جایی که ممکن است وسیع باشد؛ و ثالثاً باید تا جایی که شرایط اجازه می‌دهد علنى باشد (البته من در اینجا و چه پایین‌تر فقط روسیۀ استبدادزده را مدنظر دارم). برعکس، سازمان انقلابیون باید ــ بيشتر از هرچيز ــ از افرادی تشکیل شود که فعالیت انقلابی، حرفه‌شان باشد (به همین دلیل من از سازمان انقلابیون حرف می‌زنم، و منظورم سوسیال دموکرات‌های انقلابی است). با توجه به اشتراک (عمومیت داشتن) خصوصیاتِ اعضای چنین سازمانی، باید کلیهٔ تفاوت‌ها میان کارگران و روشنفکران ــ تا چه رسد تمایزات شغلی و تجاری ــ زدوده ‌شوند. چنین سازمانی بنا به ماهيتش، نباید خیلی گسترده باشد و باید حتی‌المقدور مخفی باشد"
"انتشار یک روزنامۀ سیاسی سراسری در روسیه باید آن مشی اصلی باشد که بتوسط آن بتوانیم بدون انحراف از مسير توسعه یابیم، عمیق‌تر شویم و تشکیلات را گسترده‌تر کنیم (منظور آن سازمان انقلابی است که همیشه برای پشتیبانی از هر اعتراض و خیزشی آماده است). لطفا به من بگویید، آیا وقتی بنّاها برای ساختن قسمت‌های متنوع یک ساختمان بسیار عظیم از ريسمانى برای چیدن درست آجرهاکمک بگیرند، اسمش کار "کاغذی" است؟ آیا مشخص کردن هدف نهایی در کار مشترک، بکمک اين ريسمان، قادرشان نمی‌کند تا نه تنها هر آجر بلکه حتی هر بخشى از آجر را که به آجرهای قبلی و بعدی وصل می‌شود، در یک خط ممتد و کامل قراردهند؟ آیا ما دقیقاً در حال گذار از چنین دوره‌ای در حیات حزبی‌مان نیستیم؟ آیا اینطور نیست که ما آجر و بنّا داریم اما آن ريسمان راهنما را که برای آجرچینی و پی‌گیری کار لازم است، نداریم؟ بگذار فرياد بزنند که منظور ما از نشان دادن اين ريسمان، بدست گرفتن فرمان است."
"رابوچیه دلو به این دلیل علت اهمیت "تاریخی" کسب کرد که "روح" این دوره را ــ بطور برجسته‌ای ــ بازتاب مى دهد. اینها... بادنما بودند که بدرستی ‌توانستند اختلاف و تزلزل را بیان کنند، و آمادگی‌شان را براى امتیاز دادن به جریانِ "انتقادى" و "اکونومیسم" و تروریسم نشان دهند. صفت مشخصۀ این دوره، نه تحقیرِ شدید کارِ عملی توسط بعضی از ستایشگران "مطلق"، بلکه ترکيب خُرده‌کارى با بی‌اعتنایی کامل به تئوری بود. قهرمانان این دوره زیاد در بند ردّ مستقیم "عبارات پُر آب‌و‌تاب" نبودند بلکه سرگرم مبتذل‌کردن‌شان بودند. سوسیالیسم علمی دیگر خصلت یک تئوری انقلابیِ جامع را از دست داد و به معجون درهم‌برهمی تبدیل شد که با انتشار هر کتاب درسیِ تازۀ آلمانی، "آزادانه" رقیق‌تر می‌شد؛ "مبارزۀ طبقاتی" دیگر فعالیت وسیع و پرانرژی‌تری را ترغیب نمی‌کرد، بلکه از آنجا که "مبارزه اقتصادی از مبارزۀ سیاسی جدایی ناپذیر است"، جنبهٔ مرحم پیدا کرده بود؛ ایدۀ تشکیل حزب بمثابهٔ فراخوانی برای ایجاد سازمان رزمنده‌ای از انقلابیون نبود، بلکه ابزاری برای توجیه اشکالی از "بوروکراسی انقلابی" و بازی بچگانهٔ با اشکال "دموکراتیک" ‌بود."
"ما هرگز ترور را بلحاظ اصولى رد نکرده‌ایم و نمی‌توانیم ردّ کنیم. ترور یک اقدام نظامی است که در محل یا مقطع معیّنی از نبرد، در وضعیت معیّنى از نیروهای نظامی، و در شرایطى معیّن می‌تواند کاملاً مناسب و حتی ضروری باشد. اما نکته مهم این است که در شرایط حاضر، ترور، به هیچ وجه به مثابه یک اقدام اجرايى برای ارتشی که در میدان جنگ حضور دارد، و یا بمثابه‌ٔ اقدامى که از نزدیک با کل سیستمِ مبارزه مرتبط و ادغام شده پیشنهاد نمى‌شود، بلکه بمثابهٔ شکل مستقلی از حمله گاه‌و‌بیگاهی که ‌ربطی به هیچ ارتشی ندارد. بدون داشتن یک مرکزیت و با وجود ضعف در تشکیلات انقلابی محلی، در واقع، این همهٔ آن چیزی است که ترور می‌تواند بشود. از اینرو، موکداً اعلام می‌کنیم که تحت شرایط حاضر، چنین شیوه‌ای از مبارزه نامناسب و ناشایست است؛ که فعالترین رزمندگان را از مسیرِ وظایف واقعی‌شان ــ که از موضع منافع کُل جنبش، مهمترین است ــ منحرف می‌کند. بعلاوه، ترور، موجب اختلال در نیروهاى انقلاب ــ و نه دولتی ــ می‌شود."
"امروز گفتن این حرف که ایسکرا در بارهٔ ایدۀ سازمانِ انقلابیون حرفه‌ای اغراق کرده، شبیه توبیخ‌کردن ژاپنی‌ها ــ بعد از جنگ روسیه با ژاپن ــ بواسطه‌ٔ اغراق‌ در بارهٔ قدرت نیروهای مسلح روسیه، بواسطه‌ٔ اغراق‌ راجع به نياز به تدارک برای جنگیدن علیه این نیروها است. ژاپنی‌ها بمنظور پیروز شدن مجبور بودند همهٔ نیروهای‌شان را علیه حضور احتمالی حداکثرِ نیروهای روسیه به میدان بياوردند. متاسفانه، بسیاری از آنانی که حزب‌مان را مورد قضاوت قرار می‌دهند، غیرحزبی هستند و با موضوع آشنا نیستند. آنها درک نمی‌کنند که ایدۀ سازمان انقلابیون حرفه‌ای، امروزه یک پیروزی کامل کسب کرده‌است. این پیروزی ناممکن بود اگر که این ایده در آن زمان به صدر رانده نمی‌شد، و اگر که ما براى تفهیمِ کسانى که می‌کوشیدند مانع تحقق آن شوند، "مبالغه" نکرده بوديم."
بحران جهانی و بازتولید سرمایه - استاوروس تومبازوس
این کتاب پیش از پاندمی کووید-۱۹ نوشته و منتشر شد. قصد من در این کتاب این بود که نشان دهم که بحران اقتصادی که در ۲۰۰۸-۲۰۰۷ آغاز شد پیش از آنکه صرفاُ بحران سیستم مالی و بانکی باشد بحران ساختاری طرح بازتولید سرمایه در ابعاد جهانی بود؛ طرحی که از سالهای ۱۹۸۰ با اجرای سیاستهای نولیبرال تحمیل شد. این بحران نه تنها با رکود بزرگ ۲۰۰۹ خاتمه نیافت بلکه هنوز ادامه دارد و امروز با بحران اقتصادی مرتبط با پاندمی گره خورده است. بحران ساختاری کنونی بر خلاف بحرانهای دهه ۱۹۷۰ که ناشی از سقوط نرخ سود بودند ناشی از ترکیدن حبابی است که از کاهش تقاضای خانوارها و پیامد بلاواسطه آن که کند شدن ضرب‌‌‌آهنگ تحقق ارزش باشد جلوگيرى میکرد.
بحران جهانی سرمایه‌داری که در سال ۲۰۰۷-۸ در ایالات متحده آغاز و سپس در سراسر دنیا، به خصوص در اقتصادهای توسعه‌یافته گسترده شد صرفاً بحران بانکها و بخش مالی نیست بلکه بحران ساختاری عمیق سرمایه‌داری است. بطور دقیق‌تر این بحران سرمایه‌داری نولیبرال است. سرمایه‌داری هرگز به شکل کلی و انتزاعی وجود نداشته، بلکه همواره شکلی مشخص و معین، یعنی تاریخی، به خود گرفته است. قوانین عمومی و تاریخی سرمایه‌داری همیشه خود را در قالب قواعد و رفتارهایی نشان میدهند که از نظر تاریخی پایدار نیستند. همین به ما اجازه میدهد که عصر سرمایه‌داری را دوره‌بندی کنیم. «نولیبرالیزم» نیز اشاره به «وجه تنظیم» جدیدی دارد که از دهه ۱۹۸۰ به تدریج تحمیل شده است.
در دوره نولیبرال، یعنی از آغاز دهه ۱۹۸۰ به این طرف، در هر سه قطب اصلی دنیای توسعه‌یافته (ایالت متحده، پانزده کشور اولیه اتحادیه اروپا، ژاپن)، بارآوری کار سریعتر از مزدهای واقعی رشد کرده است. شکافی که بین نرخ رشد بارآوری کار و مزدهای واقعی ایجاد شده، یا بعبارت دیگر افزایش استثمار نیروی کار، یکی از ویژگیهای بنیادی دوره نولیبرال است.
در دوره نولیبرال فاصله میان مصرف خصوصی و سهم تعدیل شده مزد در تولید ناخالص داخلی بیشتر شده است. در مجموعه ۱۵ کشور اول اتحادیه اروپا سهم مزد به نسبت مصرف خصوصی به طور قابل ملاحظه‌ای نزول کرده در حالی که در ایالات متحده سهم مزدها در تولید ناخالص داخلی به مقدار کمی کاهش یافته اما مصرف خصوصی به طور قابل‌ملاحظه‌ای افزایش یافته است. در ژاپن، سهم مزد در تولید ناخالص داخلی به مقدار زیادی کاهش یافته در حالی که مصرف خصوصی افزایش یافته است.
فصل چهارم به این پرسش پرداخته است: بانک‌های سرمایه‌گذاری با بهره‌مندی از سیستم مالی مقررات‌زدایی شده در دوران نولیبرال، مشتقات مالی ساخته و در بازارهای مالی آنها را مبادله کردند. به این ترتیب خطر قرض‌های تادیه‌ناپذیر در گستره وسیعی از سرمایه‌گذاران و سبد سهام (پورتفولیو) پخش شده و از این نظر معقول به نظر می‌رسید. ما از سیستمی که در آن فرض بر این بود که قرض‌دهنده ریسک تادیه‌نشدن قرض را می‌پذیرد وارد سیستمی شدیم که با فروش این ریسک در قالب مشتقات مالی ظاهراً آن را از خود قرض جدا میکند، طوری که این دیگر کیفیت قرض نیست که برای بانکداران مهم است بلکه کمیت آن است که هر چه بیشتر برایشان جذابتر می‌شود.
حجم «ارزش سمی» از پیش مشخص نیست، بلکه محل نزاع اجتماعی است. سیاست‌های اقتصادی که در مواجهه با بحران اجرا شدند تا جای ممکن جلوی از دست رفتن ارزش «سرمایه سمی» را گرفتند. بانکهای مرکزی کشورهای توسعه‌یافته در مواجهه با بحران دست به اجرای سیاست پولی بی‌سابقه‌ای در تاریخ اقتصاد زدند. و یک رقم نجومی چندین هزار میلیارد دلاری به اقتصاد تزریق کردند.
سیاست‌های نولیبرالی از آغاز دهه ۱۹۸۰ چارچوبهای مقرارتی کینزی را دگرگون کرد و با این کار مشخصات بحران را نیز تغییر داد: بحران دهه ۱۹۷۰ ناشی از سقوط نرخ سود بود. بحران کنونی ناشی از کند شدن ساختاری آهنگ تحقق ارزش در مقایسه با آهنگ ارزش‌افزایی ارزش است. بحران کنونی، که خطر تورم منفی در آن، هر لحظه وجود دارد، بحران پاسخ نولیبرالی به بحران دهه ۱۹۷۰ است؛ بحرانی که در آن همیشه خطر تورم وجود داشت.
گفتگوى ئاسو فولادى، يعقوب كيا و خبات مازيار با تراب ثالث در باره تاريخ گرايش سوسياليزم انقلابى و انقلاب ايران
گفتگو با تراب ثالث در باره تاريخ گرايش سوسياليزم انقلابى و انقلاب ايران. بخش سوم: ١٣٦٤ ـ ١٣٦٠
کندو کاو، دوره سوم، شماره ٦ – فروردين ۱۳۹٧ - ويژه آنارشيسم
گرایش کُلِکتیویستی، با طرح شعارهای باصطلاح رادیکال –مثل کنفدرالیسم دموکراتیک، لیبرتارین مونیسیپالیسم و غیره- سعی دارد تا مبارزه طبقاتی-کارگری در خاورميانه را متشتت کند و نیروهای چپ و رادیکالِ را به حمایت از نوعی اتوپیسم بکشاند. این سلسله نوشتارها که از تحلیل «روژآوا» آغاز شدند و نقش سیاسی حزب پ.ک.ک و جریانات وابستهاش را در صحنه سیاسی امروزِ منطقه آشکار کردند، سپس به نقد و بررسی آموزههای نظریهپردازان این طیف، از اکنون تا گذشته (اوجالان، بوکچین و باکونین)، و اشکال بازتولید این آموزهها، در عینیت سیاسیِ تاریخ حاضر پرداخته اند.
گزیده‌ای از کتاب «امپراطوری کنوئتو-آلمانی و انقلاب اجتماعی» است که در مجموعه آثار باکونین٬ زیر تیتر ”Fragment” آمده است. ترجمه: نازنین و یامین
در اواخر سال ۱۸۷۴ مارکس در یک دفترچه یادداشت به زبان روسی٬ گزیدههایی از کتاب اخیر باکونین تحت عنوان «استاتیسم و آنارشی» را رونویسی کرد و نظراتش را در حاشیه آن نوشت. متن حاضر عینا از روی همان یادداشتها تنظیم گردیده که اولین بار از آلمانی به انگلیسی ترجمه شد و در کتاب «فلسفه سیاسی باکونین» اثر جی. پی ماکسیموف بچاپ رسید.
انگلس در باره اتوریته - ترجمه به فارسی: نازنین و یامین
گذاری نظری- تاریخی به چگونگی پاگیریِ ایده کمونالیسم که از جانب بعضی چپها٬ آنارشیستها و کمونیستهایِ سابق٬ به عنوان یک راهکارِ سیاسیِ متکامل و مدرن تبلیغ میشود.
نگاهی به روژاوا و تاریخچه تاسیس «فدراسیون شمال کردستان»، نقش حزب کارگران کردستان و رهبری این حزب و ارائه ثحلیلی از پایه های مادی پاگیری روژاوا در بطن مناسبات اقتصادی، سیاسی، تاریخی و ژئوپولیتیکی خاورمیانه
تاريخ مسکوت، بخش ٢ (٦١ ـ ١٣٥٧), گفتگوى ئاسو فولادى، يعقوب كيا و خبات مازيار با تراب ثالث – تابستان ١٣٩٦ - برگردان از نريمان خاورى
بخش دوم از تاريخچه گرايش سوسياليزم انقلابى در ايران. اين بخش به چند سال اول انقلاب اختصاص دارد.
تاریخ گرايش سوسیالیزم انقلابی مکتوب نوار گفتگوهایی است که طی چند جلسه با ت.ث صورت گرفته و در چند شماره نشریه کندوکاو منتشر میشود. تاریخ مسکوت صرفا یک تاریخچه نیست. شرح مواضع و مبارزات و مشاهدات جریان سوسیالیزم انقلابی ایران در بستری بین المللی و محلی است. شرح تئوری انقلابی است در آزمون یک انقلاب بزرگ و رویدادهای حساس چند دهه اخیر: از مه ۱۹۶۸ گرفته تا انقلاب ایران و فروپاشی اتحاد شوروی و رویدادها و مسائل بعد از آن تا به امروز. کوشیده ایم عینک ت.ث را بر چشمان خود بگذاریم و برای پرسش های امروز خود پاسخی پیدا کنیم. آذرماه ۱۳۵۳ است که نخستین شماره کندوکاو در لندن منتشر میشود. نقطه آغاز گفتگوی ما شکوفایی کندوکاو است. اینکه گروه حول این نشریه چگونه با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و گرایشات موجود در آن مواجه میشود، به بین الملل چهارم میپیوندد، خود را در بستر مبارزات بین المللی میپروراند و همزمان مبارزه خود را با رژیم سلطنت سازمان میدهد، این همه تا تشکیل حزب کارگران سوسیالیست در جریان قیام ۱۳۵۷، همه موضوعاتی اند که در جلد نخست این مجموعه به آنها پرداخته شده. گروه مصاحبه کننده
وقتی به تاریخ معاصر جنبش سوسیالیستی و انقلابی ایران می‎نگریم همانند بسیاری از نقاط دیگر جهان، هژمونی و صدای مسلط – جدا از روایت مسلط و کر کننده‏ی حاکمان- حتا در روایت رخدادها نیز همانگونه است که در هنگامه‏ی وقوع خود این رخدادها و مبارزات بوده است؛ یعنی سلطه و فرادستی روایت جریاناتی از جنبش که یا گوش به فرمان فرامین مسکو داشته‏اند و یا دل در گرو ناز و کرشمه‏های پکن و اقمار آن. سنت «سوسیالیزم انقلابی» که فعالیت‏ها و مبارزات خود را ابتدا از دل جریان منسوب به تروتسکیزم و بين‌الملل چهارم و با انتشار کندوکاو آغاز کرد با این وصف سنتی است که هم نه فقط در هنگامه‏ی جنبش صدای مسکوت و حتا ممنوع و سرکوب شده بوده است بلکه در بازبینی رخدادهای تاریخ معاصر در بسیاری از به اصطلاح تاریخ‏نگاری‏ها - نه به سبب ناحقیقی بودن تحلیل‏ها و راهکارهایش بلکه به سبب قلت کمّی اعضایش و ضرب و شتم ساير گروه‌ها - اغلب فاقد آن اهمیتی تلقی شده است که چیزی بیش از چند برگ از تاریخ معاصر چپ ایران بدان اختصاص داده شود. اینکه انواع و اقسام استالینیزم روسی و چینی و روح کلی این نوع سوسیالیزم چه میزان در این برخورد سرکوبگرانه و طرد‌کننده و در به حاشیه‏رانی سنت سوسیالیزم انقلابی در ایران مؤثر بوده و چه میزان معیار اعظم کانفرمیستی-پوزیتیویستی تعداد اعضای یک جریان آنقدر اهمیت ندارد که دریابیم امروزه دیگر حقیقت را بر اساس تأییدیه‏های اردوگاهی یا کمیت یک جریان نسنجیم. اگر برای بشر همواره به بیان درنیامدن معادل به حساب نیامدن و در نهایت ناموجود بودن بوده است، حتا با اختصاص درصدی از احتمال قابل تصور به اینکه ممکن است حقیقت نه در روایت تهیه‏کنندگان شکست جنبش انقلابی گذشته، و بنابراین نه در ندامت و هزیمت‎طلبی‏های آنان – و یا بالعکس لجاجت دگماتیک بر سر شعارها و چسبیدن به سکت‏های سابق- که شاید در پرداختن به روایت نیروهایی است که تحلیل‏های‏شان از انقلاب سفید تا ضدانقلاب سیاه و تاکنون، بخش زنده و تأمل‏برانگیزی از جریانات انقلابی ایران بوده‏است، آنگاه بیش از پیش لزوم طرح و انعکاس روایت این نیروها احساس می‎شود. طنین افکندن چنین روایتی نه برای نشستن پای قصه‏های قشنگ و تلخ قدیمی‏ترهای جنبش، نه برای برپاکردن جلسات اعتراف و ندامت علنی، نه جهت منم منم کردن‏های مرسوم پست‏مدرنیستی این روزگار فضای مجازی، و نه برای صرف روایت آنچه گذشت بلکه برای حقایقی است کمتر شنیده شده که شاید دیگر زمان آن رسیده باشد تا مجالی یابند تا هم زندگی آنگونه که بود را روایت کنند و هم اینکه ما نیز به میانجی آن‏ها شاید راهی به بیرون از قفسی که در آن به سر می‌بریم را بیابیم.
بخش اول – گروه کندوکاو
از دفترهاى ويژه کندوکاو: آگاهى و وجود
ترجمه از انگلیسی: ى. ک.
توضيحات مترجم در باره فرانتس ياکوبوفسکى
کندو کاو - ويژه سوسياليزم انقلابى - دوره سوم - شماره ۲ – خرداد ۱۳۹۴
سرمایه داری محتضر اما وحشی؛ بورژوازی ورقبایش؛ بحران ها، شورش ها و راه حل ها؛ سوسیالیست ها و راه انقلابی سوسیالیسم مارکسی؛ سوسیالیزم انقلابی و ایران معاصر.
مسئله استراتژى انقلابى - در باره : مارکس و تئورى انقلاب؛ انقلاب سياسى و انقلاب اجتماعى؛ تکاليف انقلاب؛ انقلاب سوسياليستى؛ درازاى استراتژى؛ مبحث استراتژى در انقلاب روسيه؛ تئورى انقلاب مداوم.
ريشه هاى معاصر بحث؛ مارکس و ديکتاتورى پرولتاريا؛ دولت و حکومت؛ شکل حکومتى ديکتاتورى پرولتاريا.
سوسياليزم و شعار مجلس موسسان: طرح مسئله؛ تجربه انقلاب ايران؛ انقلابات بورژوايى و سوسياليستى؛ اپوزيسيون راست؛ اپوزيسيون چپ؛ طفره روى در مواضع؛ تجربه انقلاب روسيه؛ دولت کارگرى و مجلس موسسان؛ سناريوهاى تاريخى.
در باره وجه توليد آسيايى: اهميت نظريه وجه تولید آسیایی؛ مارکس و وجه توليد آسيايى؛ مشخصات وجه توليد آسیایی؛ وجه توليد آسيايى در ايران.
مرگ نابهنگام روى باسکار، ما را بر آن داشت که شماره ويژه اى را به افکار او اختصاص دهيم. روى باسکار در بازسازی و نوسازی فلسفه رئالیستی علم اثرات برجسته اى برجاى گذارده و در تصريح شالوده های فلسفی و مفاهيم علمى مارکس سهم عمده اى ايفا کرده است.
چند سالی پیش¬تر در تیرماه ۱۳۹۰ نخستین قسمت از فلسفه¬ی¬ علم یا به بیانی رئالیسم انتقادی روی باسکار «این چشمه¬ی خشک¬ناشدنی که سخت مشتاق است تا سراسر آینده را سیراب کند» را در زمینه¬ی علم طبیعی در مجله¬ی آلترناتیو منتشر کردم. در آن قسمت نخست، تلاش کردم تا شالوده¬های نظری رئالیسم انتقادی را با استناد به نوشته¬های باسکار و همکار خوبش اندرو کلیر پیرامون فلسفه¬ی علم به طور مختصر توضیح دهم. در حالی که آن نوشتار هنوز نیازمند توضیحات اضافی، تکمیل و ویراست است، بنا به شرایط و نیازهای روز و در ضمن برای ارائه¬ی پاسخ به شماری از پرسش¬های بااهمیت در باره¬ی فلسفه¬ی علم اجتماعی و برهم کنش ساختار و عاملیت که یکی از مسائل اصلی رشته¬ی جامعه¬شناسی است دست به کار تهیه¬ی قسمت دوم از معرفی آرای باسکار و رئالیسم انتقادی گشتم که پیش روی خواننده قرار دارد...
مطلبی که پیش رو دارید قسمت دوم معرفی آرای روی باسکار در باره¬ی فلسفه¬ی علم است. قسمت نخست این معرفی بیش از هر چیز به معرفی فلسفه¬ی علم طبیعی از دیدگاه رئالیسم انتقادی پرداخت. قسمت دومی که این جا ارائه می شود با یادآوری مختصری از بحث های انجام شده در قسمت نخست، به منظور یادآوری مفاهیم اصلی رئالیسم انتقادی، آغاز کرده و در ادامه به ناتورالیسم انتقادی یا بحث های باسکار در زمینه ی علم اجتماعی می رسد.
باید پرسید که آیا امروز یک فلسفهی مارکسیستی/مارکسی منسجم و جامع در دست داریم یا خیر؟ اگر پاسخ منفی باشد پرسش بعدی این خواهد بود که آیا باید دست به کار ساخت یک فلسفهی مارکسیستی شد یا نه؟ و اصولا منظور از ساخت یک فلسفهی مارکسیستی چیست؟ و آیا ساخت چنین فلسفهای اصولا ممکن است؟
در این فصل ابتدا چند مفهوم اصلی باسکار در باره فلسفه علم به طور مختصر توضیح داده می شود. این فلسفه علم هم طبیعت و هم جامعه را به عنوان ابژه های مطالعات علمی در تفاوت ها و شباهت هایشان با هم بحث می کند و در ضمن رویکردهای عمده در شناخت شناسی، پوزیتیویسم و هرمنوتیک، را هم به بحث گذارده و نقد می کند.
در ناتورالیسم انتقادی باسکار قصد دارد که به نحوی هستی شناسانه و علمی، وجود (و نه پیدایش) جامعه و امکان فعالیت علمی برای شناخت آن و نیز امکان تغییر و دگرگونی (و نه فروپاشی) آن را توضیح بدهد.
در تحلیل شکل های اقتصادی نه میکروسکوپ به کار می آید و نه معرف های شیمیایی، قدرت تجرید باید جایگزین هر دو شود. منظور مارکس از تجرید به عنوان تنها نیروی کارآمد در پژوهش سرمایه چیست؟ چه‌گونه تجریدی مورد نظر اوست؟ اصولا چرا به تجرید نیاز داریم؟
همانطور که از مسیر پیشروی بحث آشکار است قصد اصلی من بررسی پیوند بین رئالیسم انتقادی و مارکسیسم است و کمک هایی که از این فلسفه علم در راستای (نو)بازسازی مارکسیسم و اندیشه های مارکسی می توانیم بگیریم. به نظرم بحث های مهمی در این راستا طرح (و فقط طرح) شدند که نیازمند تدقیق و پژوهش و ژرفابخشی بیشتری هستند.
برگردان فارسى-انگليسى منتخبى از واژه ها
به بهانه‌ی انتشار کتاب "گفتگوهایی با گئورگ لوکاچ" ترجمه‌ی امید مهرگان
در معرفی کتابِ "رقص دیالکتیک: گام‌هایی در روش مارکس" _ پراکسیس
معرفی کتاب "درک مارکس از جنسیت و خانواده" - جنی موریسون - ترجمه از ارغوان
ترجمه: آرمین نیکنام
بازنشر از www.pecritique.com
معرفى مفاهيمى چند از روش شناسى کريستوفر آرتور
معرفى گروندريسه و مباحثات مارکس در باره جوامع پيشا سرمايه دارى و غير غربى
تفسيرى چند بر سرمايه بطور عام وساختار سرمايه مارکس - ترجمه از حسن آزاد
اين مقاله مقدمه اى است که رابرت آلبريتون بر ترجمه فارسى کتاب ديالکتيک و شالوده شکنى در اقتصاد سياسى نوشته است. ترجمه از فروغ اسدپور
نقدى بر مباحثات اقتصاددانان نوليبرال براى يک سان دانستن تعديل هاى ساختارى در عرصه اقتصادى و دموکراتيک سازى در عرصه سياست در ايران
بازنشر از www.pecritique.com
بازنشر از www.pecritique.com
ترجمه فصل دوم از کتاب رابرت آلبريتون به همين نام - مترجم کيانوش ياسائى
مرورى بر بحث دولت رانتير در ايران و سياست هاى اقتصادى
تخمينى از حجم تعديل نيروى کار در صنايع نفت
ريشه هاى گرسنگى در اقتصاد ايران
مجازات تکدى گران خود نوعى جرم است.
نقد نظريات کوجين کاراتانى و چپ به اصطلاح پسا مارکسيست ايرانى
مرورى بر نظريات آلبريتون در باره باز انديشى فلسفى اقتصاد سياسى با توجه خاص به منطق سرمايه مارکس.
برگردان فروغ اسد پور
از طرف هسته لندن گرايش سوسياليزم انقلابى – نوشته تراب ثالث
از اسناد بحث داخلى دفتر بين الملل چهارم نوشته صابر نيکبين (تراب ثالث) عضو کميته بين المللى
از اسناد بحث داخلى دفتر بين الملل چهارم نوشته صابر نيکبين (تراب ثالث) عضو کميته بين المللى
با اين شماره کندوکاو انتشار دوره جديد اين نشريه از سر گرفته مى شود. دوره نخست که شامل هشت شماره و يک ويژه نامه بود توسط جمعى از انقلابيون سوسياليست که در شرايط تبعيد محمد رضا شاهى بسر مى بردند منتشر شد و خود را در خدمت گسترش مارکسيزم انقلابى در خارج و داخل ايران قرار داده بود. به پشتوانه قيام بهمن ماه اکنون امکان داريم که همان اهداف را در خود ايران دوباره دنبال کنيم. بويژه در اوضاع کنونى که شناخت و فهم سياسى مسائل انقلاب و ضد انقلاب در پيش روى هر مبارزى قرار دارد اميدواريم صفحات اين نشريه راه گشاى چنين شناختى واقع شود.
حمله ها و کوشش هاى پى در پى و رو به افزايشى که از همان نخستين روزهاى پس از قيام بهمن ماه از سوى روحانيت و حکومت عليه پيشرفت مبارزه طبقاتى و عليه دست آوردهاى جنبش ضد استبداد و ضد سلطنت انجام گرفت٬ پس از دورانى از شگفتى٬ ناباورى و سپس خشم و درماندگى اينک لايه هاى وسيعى از مبارزين آگاه و نيز گروه بسيارى از توده کارگران٬ دهقانان٬ زنان و مليت ها را به طرح اين سئوال – و البته جستجوى جواب آن – واداشته است که بر سر انقلاب چه آمده است؟ چگونه مى توان اين پرسش را آگاهانه و انقلابى پاسخ داد که پس از پيروزى يکى از گسترده ترين قيام هاى شهرى تاريخ معاصر عليه يکى از خونخوارترين حکومت هاى استبدادى بايد هر روز شاهد شديد ترين حمله ها عليه ابتدائى ترين حقوق اجتماعى و فردى باشيم؟
براى مبارزات کرگران٬ همچون ساير زحمتکشان٬ قيام بهمن ماه نقطه عطفى بود. با درهم شکستن ابزار سرکوب و خفقان دولتى و مسلح شدن مردم توازن قوا مابين زحمتکشان و طبقه حاکم تغييرى کيفى کرد... شوراها در سطوح مختلف ايجاد مى شد و کارگران مى کوشيدند از انتصابات نابجا و بازگشت ترورر و خفقان به محيط کارخانه جلوگيرى کنند. سالن ها و اطاق هاى دانشگاه ه و زمين هاى باير اطراف تهران مرکز جلسات پيا پى کارگران کارخانجات مختلف شد. خانه کارگر بدست خود کارگران افتاد و به مرکز تجمعات کارگران و بيکاران بدل گشت. همه جا صحبت از سنديکا و ايجاد سنديکاى واقعى٬ اتحاديه واقعى و کنفدراسيون سراسرى کارگران بود... امروز پس از ۵ ماه که از قيام مى گذرد از آن شور و شوق اوليه چندان خبرى نيست... علت اين پديده فروکش مبارزات نيست بلکه بى نتيجه ماندن آن مبارزات مشخص در جهت سنديکاهاى مستقل توده اى است. آن چه از آن همه شور و مبارزه بيرون آمد تعدادى سنديکاى کاقذى است که تشکيلات واقعى آن از هيات موسس فراتر نمى رود. تعدادى سنديکاى وابسته به دولت و در خدمت کارفرما که منجمله توسط حزب توده ايجاد شده عملابا سنديکاهاى زرد سابق تفاوتى ندارند.
در دوره مبارزات عليه نطام سلطنتى و آغاز موج وسيع اعتصابات کارگرى ما شاهد پيدايش کميته ها و شوراهاى کارگران و کارمندان بوديم. اين تشکل ها در صورت گسترش و سراسرى شدن مى توانستند پايه هاى قدرت توده اى و حاکميت مستقيم کارگران و زحمتکشان را تشکيل دهند. اما بجاى چنين حکومتى رژيمى انتصابى و بورژوايى بر ايران تحميل شد. يکى از غنى ترين تجربيات طبقه طبقه کارگر در اين زمينه انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسيه بود. مقاله زير اقتباسى است از جزوه اى بقلم آندره نين يکى از رهبران جنبش کارگرى اسپانيا که به منظور شناساندن تجربه شوراهاى کارگرى روسيه به کارگران اسپانيا نوشته شده بود. ترجمه فارسى اين مقاله قبلا در کندوکاو شماره ۷ منتشر شده است. خسرو رضوى
اداى سهم لئون تروتسکى به نظريه و عمل مارکسيستى
مصاحبه دنيس برژه با ارنست مندل در باره ماهيت طبقاتى دولت شوروى
دموکراسى سوسياليستى و ديکتاتورى پرولتاريا - قطعنامه پيشنهادى دبير خانه بين الملل چهارم به کنگره
بررسى اهداف و نتايج "انقلاب سفيد" - نوشته صمد راد (تراب ثالث)
بررسى اهداف و نتايج "انقلاب سفيد" - نوشته صمد راد (تراب ثالث)
با اين شماره بخش اول بحث مساله ارضى در ايران و تاثيرات انقلاب سفيد منتشر مى شود.
تحريريه - چند کلام
بررسى اهداف و نتايج "انقلاب سفيد" - نوشته صمد راد (تراب ثالث)
چند کلام با خوانندگان
امپرياليزم و مساله سرمايه مالى عرب و ايرانى
انقلاب ظفار
تغيير جهت سازمان آزادى بخش فلسطين
مارکسيزم و انقلاب
در باره کتاب سولژنيتسين "مجمع الجزاير گولاگ"
خاطرات يک گارد سرخ
چشم اندازها و وظايف انقلاب در شرق
مارکسيزم يا فمينيزم
سرمقاله: آغاز انتشار کندوکاو
حزب کمونيست عراق و مساله کردستان
انقلاب عرب و مساله فلسطين
بررسى جزوه م.ر. "مساله استالين" - نوشته صمد راد (تراب ثالث)
نقد و بررسى جزوه "در باره ستم کشيدگى زن در ايران" بقلم آذر عاصى و فروغ راد٬ انتشارات فانوس٬ ۱۳۵۱
معرفى کتاب: آثار ا. سلطانزاده٬ انتشارات مزدک٬ ۱۹۷۴